درد دل های شبانه

درد دل های من

درد دل های شبانه

درد دل های من

سکوت

شب است قالیچه کوچکی برداشتم آن را در حیاط وسیع و دلباز خانه پهن کردم. محله ما خلوت است صدای ماشینی نمی آید. تنها صدا صدای جیرجیرک است که امان نمی دهد. میز تحریر کوچکی را گذاشتم و روی آن لپ تاپم را گذاشتم کسی نبود تنها بودم به آسمان نگاهی کردم در شهر کوچک ما ستارگان آسمان درخشندگی خاصی دارند آن هم به خاطر نبود نور زیاد چیزی که در شهرهای بزرگ وجود دارد. چراغ تیر برق کنار در حیاط گویی که کعبه است و حشرات و شاپرک ها زائران کعبه که گرد آن می چرخند. هر چه سعی کردم چیزی به ذهتم نرسید تا بنویسم گویا ذهنم قفل شده. به همین خاطر لپ تاپم را کنار گذاشتم و تصمیم گرفتم از این حال و هوا و سکوت لذت ببرم سیگاری روشن کردم و مغزم را از تمام افکار خالی کردم وقت استراحت بود و لذت بردن از سکوت تنهای تنها

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.